رهروان

باید راهمان را از راهداران اصلی بپرسیم
رهروان

همیشه نباید دنبال این باشیم که ببینیم خدا برایمان چه کرد.
گاه باید اندیشید که ما برای خدا چه کردیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳۱ مطلب با موضوع «شهدا :: کرامات» ثبت شده است

هرآنچه داریم و نداریم را مدیون قطره قطره های خون  هستیم
هشت سال دفاع واقعا مقدس بود
آنقدر مقدس که وقتی به یادشان هم میفتیم جز اخلاص نمی یابیم
۰ نظر ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۰
سرباز

تو بچه ها خواب من خیلی سبک بود. اگه کسی تکون می خورد، می فهمیدم.

یه دو سه ساعت از نصفه شب گذشته بود.

خوروپف بچه‌هایی که خسته بودند، بلند شده بود؛ که یه صدایی توجهم رو جلب کرد.

اول خیال کردم دوباره موش رفته سراغ ظرف‌ها!

اما خوب که دقت کردم، دیدم نه؛ مثل این‌ که صدای چیز خوردن یک جانور دو پاست!

یکی از بچه‌های دسته بود. خوب می شناختمش. مشغول جنگ هسته ای بود!

آلبالو بود یا گیلاس، نمی ‌دونم!

آهسته جوری که فقط خودش بفهمه، گفتم: " داداش! مگه خدا روز رو ازت گرفته که نصف شب با نفست مبارزه می‌کنی؟!! "

اون هم بدون معطلی جواب داد: " ترسیدم روز بخورم ریا بشه!!! "

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰
سرباز

پرسید: " ناهار چی داریم مادر؟ "

مادر گفت : " باقالی پلو با ماهی ... "

با خنده رو به مادر کرد و گفت: " ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند ... "

چند وقت بعد ...

عملیات والفجر 8

توی اروند رود گم شد

و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۲:۵۹
سرباز
افسران - مرده ای که بوی گلاب میداد

۱ نظر ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۹
1996
یکی از خادم الشهداهای فکه میگفت:
دلم بجز با اون آروم نمی شد، هروقت اسم هر شهیدی رو می آوردن اول اسم اون به ذهنم می اومد.
فکرش هم نمی کردم ولی گفتم بذار ببینم اگه واقعا شهدا نظر دارن باید تو عهد خون ها(کارت هایی که در ایام بازدید از مناطق فکه به عنوان رفاقت با شهدا پخش می شد) همون من رو انتخاب کنه.

۱ نظر ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۳۹
سرباز

چهر اش واقعا نورانی شده بود

خیلی چیزها به ذهنم اومد

بهش گفتم چی تو فکرته

فورا گفت : 

۳ نظر ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۱:۰۰
سرباز