اگر چون رود می خواهد که با دریا بیامیزد ، بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد
به حرف دوستان از دست من دامن مکش ، هرچندبه ساحل گفته اند از صحبت دریا بپرهیزد
چه بیم از دیگران؟ در چشم مردم بوسه می گیریم ، که با این معصیت ها آبروی ما نمی ریزد
بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییم ، مگر ما را خدا باهم در آن دنیا برانگیزد
در این پیرانه سر، سجاده ای دارم ، که می ترسم خدا با آن مرا از حلقه ی دوزخ بیاویزد
مرا روز قیامت با غمت از خاک می خوانند ، چه محشر می شود مستی که از خواب تو برخیزد
۲ نظر
۰۲ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۴