شهید احمدرضا احدی،این ها را برای امروز مایی نوشت که اینجاییم و خیلی چیزها را نمی دانیم! مثلا یکی از نادانسته های همیشگی ما همین جنگ است...
"چه کسی می داند جنگ چیست؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟کیست که بداند جنگ یعنی سوختن،یعنی آتش،یعنی گریزبه هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟آیا می توانید این مسئله را حل کنید:گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده و گذر می کند،حالا معلوم نمایید، سرکجا افتاده است؟کدام گریبان پاره می شود؟کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می ریزد؟..."
هشت سال جنگ ، از نوع تحمیلی!
اولین جنگ در 200 سال اخیر که بر اثر آن هیچ قطعه ای از خاک ایران جدا نشد...
جنایت،
رذالت و کینه ورزی، از خصوصیات روحی نظامی های بعثی بود؛ اما من به نوبه ی
خود نمی توانم این حکم را به همه سرایت بدهم. بودند افرادی که در کسوت
نظامی گری بعثی ها انجام وظیفه می کردند، اما طینتی پاک داشتند که گاهی که
فرصتی دست می داد و نسیم روحانی، غبار قلب های زنگ گرفته شان را می زدود،
می دیدی که چیزی از پاک ترین انسان های مخلص خدا کم ندارند.
یک
بار که
شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود ، بچه شهر قم بود . با وجود جوان بودن سخت ترین عرصه ها را برای خدمت به انقلاب برگزید و نهایتا توسط ضدانقلاب کردستان زخمی شد و بعد اسیر و بعد شکنجه و بعد قطع عضو و بعد شهید و سپس خورده شد .
سال 58 که حضور در کردستان