رهروان

باید راهمان را از راهداران اصلی بپرسیم
رهروان

همیشه نباید دنبال این باشیم که ببینیم خدا برایمان چه کرد.
گاه باید اندیشید که ما برای خدا چه کردیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلوله» ثبت شده است

مرا ببخش،مرا چون که خوب می دانم
که توبه کرده ام و آدم نمی شوم هرگز
اسیر جاذبه حسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمی شوم هرگز 
گناهکارم و اما بدون اذن شما 
نصیب خشم جهنم نمی شوم هرگز
نمیفرات بیاور،چراکه من قانع 
به سلسبیل و به زمزم نمی شوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
به جز شهید محرم نمی شوم هرگز
به جان عشق قسم، غیر چارده معصوم 
به پای هیچ کسی خم نمی شوم هرگز

۰ نظر ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۹
سرباز


درآوردن گلوله از ستون فقرات به کمک انبردستعزیزپور کوله‌اش را باز کرد و مقداری مایع ضدعفونی‌کننده ریخت روی گلوله و بعد انبردستش را بیرون آورد. زدم زیر خنده. قنبر که بی‌حس و بی‌رمق می‌نالید، گفت: چه شده؟ باز نکند سرنیزه‌ای، چیزی گیر آوردید.

 هوا کم‌کم داشت رو به سپیدی می‌رفت که بلند شدم و اطراف کمین، گشتی زدم. هوا دیگر روشن شده بود. خیالم راحت شد که نگهبان‌ها رفت‌و‌آمد نمی‌کنند.

فانوس را برداشتم و به طرف خط اول راه افتادم. از کمین که بیرون آمدم، قنبر دودانگه، جانشین گردان را دیدم که به طرفم می‌آمد. به من که رسید، نشست و گفت: رسول! ببین انگار عقرب پشتم را گزیده، بدجوری می‌سوزه. فانوس را گذاشتم زمین و تند لباسش را بالا زدم.

ناگهان وحشت‌زده داد زدم: خدای من! این دیگر چیست؟! قنبر سرش را برگرداند طرفم و گفت: چه شده مگر؟ گفتم: بابا عقرب کجا بود؟! تو تیر خوردی؛ تیر کلاش، شاید هم قناسه. قنبر گفت: تیر خوردم!؟ چه می‌گویی رسول، تیر کجا بود؟! خوب دقت کن؛ گمان نکنم تیر خورده باشم.

گفتم: تکان نخور. قناسه هم است لعنتی. قنبر خندید و گفت: شوخی نکن رسول! جدی ببین چی شده؟ بدجوری درد دارد. گفتم: گلولة قناسه درست خورده تو ستون فقراتت.

۳ نظر ۱۰ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۰
سرباز