کار را خدا درست میکند
یکی از دانشجویان زرتشتی و زرتشتی زاده بود.
مسلمان شد، سپس شیعه شد.
سپس حافظ قرآن شد، تلاش او به حفظ نهج البلاغه ختم شد.
داستان یه مقدار طولانیه ولی خیلی با ارزش
پس از مدتی تصمیم به ازدواج گرفت و به قول خودش "به خاطر خدا" ازدواج کرد.
وارد جبهه که شد معلم قرآن رزمنده ها شد.
یک روز که به مرخصی آمد، به همسرش گفت:" ما یک روز به خاطر خدا ازدواج کردیم،حالا از تو یک چیزی درخواست دارم.
آیا تا به حال از من چیزی که به ضرر ما باشد شنیده ای؟ همسرش گفت: خیر. به او گفت: من تورا خیلی دوست دارم ولی این سفر آخر منه بیا به خاطر خدا تورا طلاق بدم چون نمیخوام بعد از من تنها باشی.
همسر او که قبول کرد صیغه طلاق را خواند.
از قضا او در عملیات رمضان شهید شد.
قبل از عملیات به همرزم خود مبلغ 10000 تومان داد و گفت: به خانوم من اگر فکر میکنی حقی ضایع کردم این پول رو بده.
همرزم او پس از چند ماه از عملیات همسر شهید را دید و از اوضاع جویا شد. همسر شهید گفت: خوبه، ولی بنیاد شهید داره به خانواده شهدا10000 تومن میده ولی من چون طلاق گرفتم به من نمیرسه.
ایشان پول را از کمد آوردن و به همسر شهید دادن.
.
.
راوی.:حاج حسین کاجی
شهید کاویان