ای کاروان در راه خود، اذنی به رندانش بده
از دیدن کرببلا، بر او تسلایی بده
بر رخصت دیدار أخ، ازاو دلش را پرمده
با عاشقان کربلا، چشمی به صحنش پر بده
ایامتان حسینی
با نظراتتان زینت بخش محفل ما باشیدکر
ای کاروان در راه خود، اذنی به رندانش بده
از دیدن کرببلا، بر او تسلایی بده
بر رخصت دیدار أخ، ازاو دلش را پرمده
با عاشقان کربلا، چشمی به صحنش پر بده
ایامتان حسینی
با نظراتتان زینت بخش محفل ما باشیدکر
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریاد های «انکسری» بی دلیل نیست
در اوج درد تکیه گه آخرم شکست
از ناله های «یا ولدی» در کنار تو
نام من سرباز کوی عترت است ،
دوره آموزشی ام هیئت است .
پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ،
سر درش عکس علی با ذوالفقار .
ارتش حیــدر محــل خدمتم ،
بابام همیشه می خواست حجاب کامل داشته باشم ولی چادر براش مطرح نبود. می گفت باید بدون آرایش باشم و لباس بدن نما و تنگ نداشته باشم. و حتی یک تار از موهام هم دیده نشه. ۱۴ سالگی ازدواج کردم. همسرم هم دوست داشت چادر بپوشم چون از یه خانواده مومن و معتقد بود و همگی حجاب چادر داشتن ولی من اصلا بلد نبودم که چطوری باید سر کنم و راضی نمی شدم.
سلام.
من دوجنسه هستم.
شاید از شنیدن این عنوان طوری حالتون بهم بخوره که مطلبمو تا آخر نخونید.
اما ازتون خواهش میکنم به حرمت فاطمه زهرا(س) حرفمو بخونید، همین.
اتوبوس ها جلوی درب اردوگاه ایستادند.
همه اسرا را سوار کردند ؛ فکر کردیم می خواهند ما را به بغداد ببرند اما تا چشم باز کردیم وسط شهر بصره میان مردم بودیم….
صدام می خواست نمایش قدرت بدهد و به عنوان پیروزی،
اسرای ایرانی را در شهر بچرخاند. صحنه خیلی عجیبی بود.
مردم کنار خیابان رقص و هلهله می کردند.
جلوی اتوبوس را می گرفتند،
درب اتوبوس را باز می کردند و بچه ها را با چوب و سنگ می زدند…
توی صورت بچه ها آب دهن می انداختند…
بعضی ها را هم پیاده می کردند و با مشت و لگد میزدند…
بغض بچه ها ترکید، آسمان چشمانشان ابری شد.
نه بخاطر کتک ها و بی احترامی ها نه، یاد اسرای کربلا افتاده بودند…منبع جوان انقلابی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ