رهروان

باید راهمان را از راهداران اصلی بپرسیم
رهروان

همیشه نباید دنبال این باشیم که ببینیم خدا برایمان چه کرد.
گاه باید اندیشید که ما برای خدا چه کردیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راه شهدا» ثبت شده است

مرا ببخش،مرا چون که خوب می دانم
که توبه کرده ام و آدم نمی شوم هرگز
اسیر جاذبه حسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمی شوم هرگز 
گناهکارم و اما بدون اذن شما 
نصیب خشم جهنم نمی شوم هرگز
نمیفرات بیاور،چراکه من قانع 
به سلسبیل و به زمزم نمی شوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
به جز شهید محرم نمی شوم هرگز
به جان عشق قسم، غیر چارده معصوم 
به پای هیچ کسی خم نمی شوم هرگز

۰ نظر ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۶:۰۹
سرباز

دلم کمی خدا میخواهد...

کمی سکوت...

کمی دل بریدن می خواهد...
کمی اشک...
کمی بهت..
کمی آغوش آسمانی..
کمی دور شدن از آدمها...
کمی رسیدن به خدا.

فرازی از وصیت نامه یکی از شهدا

۱ نظر ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۲
سرباز

زن ها مواظب این باشند این راه مبارک انقلاب را گم نکنند

امروز، سرگرم شدن به زر و زیور برای زن مسلمان ایرانی انقلابی عیب است.

امروز، پر کردن سر و سینه و دست از زیور آلات و بت قرار دادن زیور و آرایش و مد و لباس برای زن انقلابی مسلمان ایرانی ننگ است.

آن کسی که در پی این گونه چیزهاست، ارزشش پایین است.

مُد برای زن ارزش آفرین نیست. بی اعتنایی نسبت به مُد های دام گونه ی ساخته و پرداخته ی دشمنان برای زن ارزش است.

امام خامنه ای

۰ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۰۹:۱۵
سرباز

اتوبوس ها جلوی درب اردوگاه ایستادند.

همه اسرا را سوار کردند ؛ فکر کردیم می خواهند ما را به بغداد ببرند اما تا چشم باز کردیم وسط شهر بصره میان مردم بودیم….
صدام می خواست نمایش قدرت بدهد و به عنوان پیروزی،
اسرای ایرانی را در شهر بچرخاند. صحنه خیلی عجیبی بود.
مردم کنار خیابان رقص و هلهله می کردند.
جلوی اتوبوس را می گرفتند،
درب اتوبوس را باز می کردند و بچه ها را با چوب و سنگ می زدند…
توی صورت بچه ها آب دهن می انداختند…
بعضی ها را هم پیاده می کردند و با مشت و لگد میزدند…
بغض بچه ها ترکید، آسمان چشمانشان ابری شد.
نه بخاطر کتک ها و بی احترامی ها نه، یاد اسرای کربلا افتاده بودند…منبع جوان انقلابی

javanenghelabi - osara

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۰ نظر ۲۳ مهر ۹۲ ، ۲۳:۱۲
سرباز

شب قبل از عملیات قرار شد در فضای منطقه مراسم دعای توسل برگزار کنیم و برای اینکه خطر متوجه بچه ها نشود و سریع تر دعا خوانده شود و نیرو ها به سنگر بروند،قرار شد هر کسی به یکی از معصومین علیهم السلام متوسل شود. دعای همه تمام شده بود و تنها 14 نفر نشسته بودند دقت که کردم دیدم این 14 نفر کل دعای توسل را می خوانند. عملیات که آغاز شد بین یک گروهانی که آن شب دعای توسل خواندند، فقط همان 14 نفر شهید شدند.

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰
سرباز

هر غروب که بی تو میگذرد، گویی در باد به انتظارت ایستاده ام...
وقتی عطر تو؛
می پیچد در خزانی برگریز...
من، از این روزگاری که، تُهی از توست،
دوباره دلتنگ می شوم...
و هرگز باد انتظارِ تو را؛ از یادم نخواهد برد...
لازم نیست حرفهایم راطولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی...
سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی...
دوباره غروب...
دوباره خزان و باد ...
دوباره انتظار و یاد تو...
چقدر از روزگار بی تو بودن، بنویسم و نباشی؟...
یک کتاب بلند کافیست؟
یا یک مرثیه ی تکراریِ سرشار از تردید؟
خودت بگو، به کدامین زبان بنویسمت که بخوانیم؟

۰ نظر ۱۷ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۵
سرباز