رهروان

باید راهمان را از راهداران اصلی بپرسیم
رهروان

همیشه نباید دنبال این باشیم که ببینیم خدا برایمان چه کرد.
گاه باید اندیشید که ما برای خدا چه کردیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهروان شهید» ثبت شده است


یکی اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید !
یه عکسی به من نشون داد، یه پسر مثلاً 19، 20 ساله ای بود، گفت: این اسمش «عبدالمطلب اکبری» است، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود، در ضمن کر و لال هم بود، یه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اکبری» شهید شده بود. غلام رضا که شهید شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هی با اون زبون کر و لالی خودش، با ما حرف می زد، ما هم می گفتیم: چی می گی بابا؟! محلش نمی ذاشتیم، می گفت: عبدالمطلب هر چی سر و صدا کرد، هیچ کس محلش نذاشت ...
گفت: دید ما نمی فهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید، روش نوشت: شهید عبدالمطلب اکبری. بعد به ما نگاه کرد و گفت: نگاه کنید! خندید، ما هم خندیدیم. گفتیم شوخیش گرفته.
می گفت: دید همه ما داریم می خندیم، طفلک هیچی نگفت، سرش رو انداخت پائین، یه نگاهی به سنگ قبر کرد، با دست، پاکش کرد.

"Invalid


فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقیقاً تو همون جایی که با انگشت کشیده بود، خاکش کردند.

 وصیت نامه اش خیلی کوتاه بود، این جوری نوشته بود:
  «بسم الله الرحمن الرحیم                      
یک عمر هرچی گفتم به من می خندیدند. یک عمر هرچی می خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم. مسخره ام کردند. یک عمر هرچی جدی گفتم، شوخی گرفتند. یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. یک عمر برای خودم می چرخیدم. یک عمر ...
اما مردم! حالا که ما رفتیم، بدونید هر روز با آقام حرف می زدم و آقا بهم می گفت: تو شهید می شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد، این رو هم گفتم، اما باور نکردید!»

{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

راوی:حجت الاسلام انجوی نژاد

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰
سرباز

شب قبل از عملیات قرار شد در فضای منطقه مراسم دعای توسل برگزار کنیم و برای اینکه خطر متوجه بچه ها نشود و سریع تر دعا خوانده شود و نیرو ها به سنگر بروند،قرار شد هر کسی به یکی از معصومین علیهم السلام متوسل شود. دعای همه تمام شده بود و تنها 14 نفر نشسته بودند دقت که کردم دیدم این 14 نفر کل دعای توسل را می خوانند. عملیات که آغاز شد بین یک گروهانی که آن شب دعای توسل خواندند، فقط همان 14 نفر شهید شدند.

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰
سرباز

ما در بهترین حالت عادت کردیم که برای شرکت در مجالس و مهمانی ها و به خاطر موجه بودن و شیک بودن، آرایش کنیم و طلا و ادوات متعلق به آن را از صندوقچه در آورده و با حس پرستیژ و زیبایی تمام در این محافل شرکت کنیم.

از آن جا که در حال حاضر بخش بزرگی از مفاهیم در زندگی روزمره ما دستخوش تغییر و دگرگونی شده اند، آنجایی که باید عملی را انجام دهیم به هزار بهانه مثل عدم فرصت و زمان کافی و حوصله از انجام آن شانه خالی کرده و مواردی را که ترک آن توصیه شده و یا برای انجام آن شرایط خاصی وضع شده است را با هزاران توجیه به هر نحو ممکن انجام می دهیم.

اکثر ما فراموش کردیم که آراستگی و زیبایی هایمان در برابر پروردگار هم به هنگام عبادت ضرورت دارد و با تاکید بسیار مورد توجه قرار گرفته است.کاری که این روزها متاسفانه به نحو عکس انجام داده و در نهایت آشفتگی، بدون توجه به وجنات ظاهریمان به نماز ایستاده و به راحتی از این عمل مستحب و پسندیده می گذریم. و با روی هم گذاشتن چشمانمان با آرایش خیابانی به جای اینکه به دنبال جلب رضایت خالق باشیم به دنبال جلب توجه و نظر مخلوق هستیم.

در باب ضرورت و استحباب زینت و آرایش در محفل عبادت چنین نقل شده :

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که ایشان بیان فرمودند که: شایسته نیست زن بدون زینت مثل گردنبند نماز بخواند یا دست او بی خضاب و حنا باشد(آراستگی عرف آن زمان).

در توصیف این دستور دینی گفتندکه مکروه است که زن در حال نماز از زینت خالی باشد و منظور از زینت تنها طلا نیست بلکه زینت عرفی است و می تواند شامل خیلی موارد مثل لباس و چادر و خیلی چیزهای دیگر شود.

پس آرایش کردن در چنین محفلی را از دست ندهیم . . .

وسائل الشیعه، ج۳، ص۳۳۵- ج ۴ ص۴۶۰

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۰
سرباز


افسران - دارد زمان آمدنت دیر میشود

دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود

وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟

این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود

حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود

در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود

تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
۰ نظر ۱۹ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۲
سرباز

به گزارش ” صبح رابر ” شهید علی امیرشکاری متولد ۱۳۵۶ بود مادر بزرگوارش گل غنچه و پدر گرامی اش حاجی مراد بود .در روستای رزنوئیه از توابع شهرستان رابر زندگی می کردند .
مادر شهید گفت : ۶ فرزند سه دختر و سه پسر دارم . که فرزندم علی شهید شد،در ۲ سالگی علی پدرش از دست داد ، مادر شهید با کشاو رزی و قالی بافی معیشت زندگیشان را می گذراند . الان حدود ۱۵ سال ساکن شهرستان رابر است ،
مادر شهید گفت : پسرم علی در دانشگاه پیام نور بافت در رشته علوم تربیتی تحصیل می کرد و مسئول عملیات در سپاه ناحیه کهنوج و فاریاب بود که در درگیری با اشرار در تاریخ ۱۰/۰۲/۸۷ به درجه رفیع شهادت نائل شد و در آن زمان یک پسر ۶ ماهه به نام رضا داشت .
شهید علی امیر شکاری در اوقات فراغت خود قرآن را با دست خود تا جزء ۹ آیه ۲۲ نوشته بود که به علت شهادتش قرآنش نا تمام ماند.

۰ نظر ۱۸ مهر ۹۲ ، ۰۷:۱۰
سرباز


افسران - حجاب آینه بی غبار خوبی هاست
۱ نظر ۱۷ مهر ۹۲ ، ۰۷:۱۰
سرباز