رهروان

باید راهمان را از راهداران اصلی بپرسیم
رهروان

همیشه نباید دنبال این باشیم که ببینیم خدا برایمان چه کرد.
گاه باید اندیشید که ما برای خدا چه کردیم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهروان شهید» ثبت شده است

هر غروب که بی تو میگذرد، گویی در باد به انتظارت ایستاده ام...
وقتی عطر تو؛
می پیچد در خزانی برگریز...
من، از این روزگاری که، تُهی از توست،
دوباره دلتنگ می شوم...
و هرگز باد انتظارِ تو را؛ از یادم نخواهد برد...
لازم نیست حرفهایم راطولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی...
سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی...
دوباره غروب...
دوباره خزان و باد ...
دوباره انتظار و یاد تو...
چقدر از روزگار بی تو بودن، بنویسم و نباشی؟...
یک کتاب بلند کافیست؟
یا یک مرثیه ی تکراریِ سرشار از تردید؟
خودت بگو، به کدامین زبان بنویسمت که بخوانیم؟

۰ نظر ۱۷ مهر ۹۲ ، ۰۷:۰۵
سرباز


افسران - شهیدی که دوست نداشت در مدرسه نماز بخواند!!

خیلی به نماز اول وقت و ادای صحیح آن اهمیت می داد،همیشه با شنیدن صدای اذان سریع وضو می گرفت و قبل از رفتن به مدرسه نمازش را می خواند .
یک روز از او پرسیدم:مگر در مدرسه نماز جماعت برگزار نمی شود؟
گفت:می شود، اما دوست ندارم نمازم را درمدرسه بخوانم!!
با تعجب پرسیدم :چرا
گفت:مادر ! بچه های مدرسه موقع نماز با خندیدن وحرف زدن و سرو صدا کردن،نماز را سبک می شمارند و من اصلاً با این وضعیت نمی توانم نمازم را به خوبی اداکنم،برای همین ترجیح می دهم اول نمازم را بخوانم بعد به مدرسه بروم.
شهیدقدرت الله توکلی ولادت:5/8/51 شهادت:22/10/65. شلمچه عملیات کربلای5
۱ نظر ۱۵ مهر ۹۲ ، ۰۷:۲۰
سرباز
میگفت درون خاکریز بودیم،به چهره اش نگاه کردم همچون ماه شب چهارده میدرخشید. 
صدا زدند گفتند" بچه‌ها سوار شید داریم میریم خط"
میگفت:انگار دنیا را به او داده بودند چنان خوشحال بود که سریع یک دست لباس خاکی نو پوشید، عطر ر از جیبش در آورد و به همه تعارف کرد،به بچه‌ها گفت "بیاید یه عکس دسته جمعی بگیریم"در حالی که با اعتراض روبرو شد فقط لبخند پاسخ آنها را میداد.
وقتی گفتند سوار شوید، پای ماشین ایستاد  تا همه سوار شدند آخر سر که دیگر.جایی نبود از میله پشت ماشین گرفت و روی سپر ایستاد و چون نفر آخر بود گفت "دیگه کسی نیست بریم".
در بین راه مدام در حال ذکر گفتن بود که ناگهان خمپاره 120دقیقا کنار سمت راست فرود آمد و همه به سرعت در ماشین زمینگیر شدند.کنجکاوی باعث شد نگاهی به او بکنم که.ناگهان دیدم همه سالم هستند ولی ترکش خمپاره سر او را از گردن جدا کرده است که ناگهان یاد لباس های نو و عطر و چهره ی واقعا نورانی اش و آخرین کلامش در سنگر افتادم:
"برای رفتن به سمت خدا باید پاکترین چیزها را برداشت"
راوی حاج حسین یکتا 
۳ نظر ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۵
سرباز
نمی شود ساده از کنارش گذشت وقتی در ملک زیبایی ها همه چیز رنگی است، نه سیاه است نه سفید، فقط باید جلویشان منشور بگذاری، طیف رنگی شان را حظ کنی! به همین سادگی..
مثلا همین کعبه، قوس و قزح از سر و روش می بارد ماشاالله، انگار نه انگار سال هاست مشکی پوشش کرده اند مثل عمامه مشکی مجتهد محل می درخشد،درخشش،....
۰ نظر ۱۳ مهر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
سرباز

در جامعه دختر و پسری به هم می رسند...

* پسر: چرا خود را کامل نپوشانده ای؟

- دختر: من زیبا هستم و نمی خواهم آن را مخفی کنم....

* پسر: چرا فکر می کنی باید زیبایی ات را ارائه کنی؟

۳ نظر ۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۲۰
سرباز



فایل خبر
توضیحات: حجاب

۱ نظر ۱۲ مهر ۹۲ ، ۰۷:۱۸
سرباز