برای این نماز عشق، من همیشه وضو دارم
اگر باشم در خونت، عزت و آبرو دارم
تا ابد پادشاهی تو، تا ابد بنده تون میشم
زیاده لطفت انقدر که، دارم شرمندتون میشم
بابای تو شیرخدا ، خود تو خون خدا ، مادر تو إم أبیها
دست ما رو بگیر و، اربعین کربلا آقا
اتوبوس ها جلوی درب اردوگاه ایستادند.
همه اسرا را سوار کردند ؛ فکر کردیم می خواهند ما را به بغداد ببرند اما تا چشم باز کردیم وسط شهر بصره میان مردم بودیم….
صدام می خواست نمایش قدرت بدهد و به عنوان پیروزی،
اسرای ایرانی را در شهر بچرخاند. صحنه خیلی عجیبی بود.
مردم کنار خیابان رقص و هلهله می کردند.
جلوی اتوبوس را می گرفتند،
درب اتوبوس را باز می کردند و بچه ها را با چوب و سنگ می زدند…
توی صورت بچه ها آب دهن می انداختند…
بعضی ها را هم پیاده می کردند و با مشت و لگد میزدند…
بغض بچه ها ترکید، آسمان چشمانشان ابری شد.
نه بخاطر کتک ها و بی احترامی ها نه، یاد اسرای کربلا افتاده بودند…منبع جوان انقلابی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ