کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین (علیه السلام)
مشک طفلان بر دوش،
کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین (علیه السلام)
مشک طفلان بر دوش،
چون ماه دلم برای او روشن شد
هر کس که ندانست بداند که چرا روشن شد
با لطف و صفای ابدی همسان شد
هر کس که حسینیست دلش روشن شد
ناگریز از سفرم، بی سروسامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟ مگر میشود از خویش گریخت
بتول آنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که دینت ببری از یاد
عاشقی چست؟ به جز شادی ومهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین ،نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد