_در راس تمام گروهای عملیاتی آن روزها مهدی(باکری) و حمید(باکری) پیش قدم تر از بقیه بودند.
_رفتم دم درخانه شان دیدم مهدی(باکری) رفته توی حیاط نشسته، دارد لباس میشوید. نگران شدم که چرا با این پست و مقام آمده اینجا دارد لباس میشوید...
گفت:من کم می آیم اینجا.هر وقت می آیم دلم می خواهد حضورم مفید باشد.
_از مهر سال 59 یعنی از زمان حمله دمکرات ها به ارومیه، تا هفت هشت ماه بعد که مهدی(باکری) رفت جبهه، هر شب می رفت سپاه نگهبانی می داد... فقط فرمانده و بی سیم چی در جریان بودند.