حکایت جانباز 140%
در اتوبوس BRT نشسته بودم که داخل اتوبوس شد و کنار دستم نشست. خسته بود و ظاهرش نشون میداد چندشبی هست خواب درستی نداشته. با لبخندی بهش گفتم: خداقوت! خیلی خسته به نظر میرسید...؟!
انگار که بعد از سالها فردی رو پیدا کرده باشه برای دردودل، شروع کرد صحبت کردن:
"...5سال
جبهه بودم؛ داوطلبانه رفته بودم. بازم زمان به عقب برگرده، همین کارو
میکنم؛ چون کشور، ناموس و دینم رو دوست دارم؛ ولی این حق ما سینه
سوختههای جنگه؟
دکتر روانشناس بهم گفته اگر میشد، برات گواهی جانبازی 140% میدادم با این اوضاعت! باورت میشه جوون؟
پسرم سرطان داره. 7شبه که بیمارستان پیششم.7روزه حمام نتونستم برم و خواب درستی هم ندارم.
هفته پیش پسرم به خاطر مریضیش بیهوش شد. دکتر گفت سه تا
آمپول رو برو براش بگیر. این که نظام بهداشت و درمان کشور این مشکلات رو
داره که بیمارش باید بدوه دنبال دارو به کنار؛ رفتم داروخونه صبح اول وقت
میگه چون این دارو گرونه، باید ببری فلان جا تأیید بکنه. صبحانه نخوره و
نخوابیده، رفتم اون سر شهر تأییدیه رو گرفتم و برگشتم داروخونه؛ میگه
داروی با دفترچه تمام شده اما بدون دفترچه میتونیم بهت بدیم!!!
منم جیب
خالی از یه طرف و پسر مریضم یه طرف دیگه؛ چیکار میکردم؟ زنگ زدم دوسه
نفر...200...300...یه تومن جمع شده، اون هم با کلی منت و خواهش.
دوباره رفتم داروخانه پول رو گرفتن و گفتن برو نیم ساعت دیگه بیا!!!
خودت حساب کن پسرم!
چرا دارویی که 100هزار تومن با دفترچه بیمه میشه، من باید یه میلیون براش بدم؟
این
باید وضع دارو دادن به یکی مثل من باشه که پسرم این مریضی رو داره؟ جانباز
بودنم پیشکش! وزیر بهداشت از این دردهای ما خبر داره؟ این 2روز فقط
70هزارتومن خرج تاکسی شده؛ ایشون یا همکارانشون میان این هزینهها رو تقبل
بکنن؟..."
و من فقط تنها کاری که میتونستم بکنم، دلداری دادنش بود و این فکر که هفته دفاع مقدس یا آزادسازی خرمشهر نباید فقط به تبلیغ و فیلم و بزرگداشت ختم بشه.
پانوشت:
در خبری خوندم که حبیببنمظاهر، فردی بود
که دوبار فدای امام حسین (ع) شد؛ یکبار در جوانی که با دعای امام حسین(ع)
زنده گشت و یک بار هم در زیارت عاشورا. امیدارم جزء افرادی باشم که آخرین
منجی بشریت، ازم راضی باشه.