برای این نماز عشق، من همیشه وضو دارم
اگر باشم در خونت، عزت و آبرو دارم
تا ابد پادشاهی تو، تا ابد بنده تون میشم
زیاده لطفت انقدر که، دارم شرمندتون میشم
بابای تو شیرخدا ، خود تو خون خدا ، مادر تو إم أبیها
دست ما رو بگیر و، اربعین کربلا آقا
ناگریز از سفرم، بی سروسامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟ مگر میشود از خویش گریخت
بتول آنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که دینت ببری از یاد
عاشقی چست؟ به جز شادی ومهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین ،نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
کوچه ای را بودنامش معرفت،
مردمانش بامرام از هرجهت،
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد،
مردم راباجهان بیگانه کرد،
هرچه درآن کوی بود از معرفت،
شست و با خودبرد سیل بی صفت،
از تمام کوچه تنها یک نفر،
خانه اش ماندو خودش جست از خطر،
رسم ونام نیک هرجا بودو هست،
از نهاد مردم آن کوی هست
اگر چون رود می خواهد که با دریا بیامیزد ، بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد
به حرف دوستان از دست من دامن مکش ، هرچندبه ساحل گفته اند از صحبت دریا بپرهیزد
چه بیم از دیگران؟ در چشم مردم بوسه می گیریم ، که با این معصیت ها آبروی ما نمی ریزد
بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییم ، مگر ما را خدا باهم در آن دنیا برانگیزد
در این پیرانه سر، سجاده ای دارم ، که می ترسم خدا با آن مرا از حلقه ی دوزخ بیاویزد
مرا روز قیامت با غمت از خاک می خوانند ، چه محشر می شود مستی که از خواب تو برخیزد