دیوانه ام چو کربلایت ببینم
اما
.
.
.
.
رخصت مادر به فریادم برسید
روی دستش "پسرش" رفت ولی "قولش نه"
نیزه ها تا "جگرش" رفت ولی "قولش نه"
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای "نعش قمرش" رفت ولی "قولش نه"
شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار
دست غم بر "کمرش" رفت ولی "قولش نه"
هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین"
ای دمش گرم "سرش" رفت ولی "قولش نه" ...
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
مادرم گریه کنان شیرم داد
پدرم سینه زنی یادم داد
مادرم غرق در احساسم کرد
پدرم عاشق عباسم کرد
خوش بحال همه ی ایل و تبارم بخصوص
خوش بحال پدرم ک پسرش نوکر توست
آمدم بسوی هیئت ک کمی مست کنم